سفر نامه ناصر خسرو به دستگرد
از شهر صفاهان که گذر کردمی به شهری رسیدمی که نام خورزوق داشتندی ، از آن نیز همی گذشتمی تا به شهری رسیدمی که نام دستجرد یا همان دستگرد را داشتندی . از دور گلدسته هایی نمایان بودندی که بعدها فهمیدندی که امامزاده ایی به نام "ادهم" در آن خواباندندی ، اشجار و درختان کنار خیابان را سوراخ فراوان دیدمی که علت آن را نفهمیدمی گویا مسئولان شهر هم از آن اطلاع چندانی نداشتندی ، خیابانهایی که من به نظاره نشستمی هیچ کدام چراغ راهنمایی نداشتندی ، اما مردم را همی خوشحال دیدمی چون از گزمه و پلیس خبری نبودی و مرکب و اتومبیل خود را هر جا که خواستندی رها کردی یا پارک نمودی.
خیابان اصلی دستگرد را ، دو طرف، مغازه هایی بودندی که همه کسبه صندلی ها بیرون نهاده و از بیکاری مردم را به نظاره بودندی ، از عجایب این شهر ، دست اندازهای فراوان بودی که هر نقطه از شهر نمایان بودی . اما کسی و مخصوصا راکبین موتوری محلی به آن ننهادی ، گویا پول مسئولین زیادی بودی که خرج این کار نمودی .
این شهر را سه میدان بودی ، میدان امام ، میدان مهارت ، میدان موعود و چیزی شبیه علف و چمن در آن بکاشتی و نام آنرا فضای سبز نهادی . در کوی و برزن قولنج گرفتمی چون چاله چوله فراوان بودی و مرکب ما زهوار در رفته شدی و آه از نهاد آن در آمدی. هرچه گشتمی کاروانسرا یا هتلی یا مهمانخانه ایی ندیدمی بناچار کاسه کوزه جمع کردمی و از آن شهر فرار نمودمی!!
با سلام و خسته نباشید خدمت شما همشهریان عزیز و با سپاس فروان بخاطر تهیه ی این گاهنامه- واقعاْ جالبه- این سفرنامه واقعی بود! راستی چرا اینقدر کلاس شهرمون رو پایین آورده! مجددا از زحمات بی شائبه ی شما سپاسگذارم.
دانشجوی کارشناسی بهداشت حرفه ای
با سلام و عرض ادب.اول از همه دوست داشتم قدر دانی کنم از دوست خوبمون آقای قاسمیان که واقعا مستحق یه دست خوشکله.نه دستا شله.آهان هالا شد.دوم هم ممنونم از سایه خانم که این قدر قشنگ جملاتشون را بیان کردن و واقعا همه رو شیفته بیاناتشون کردن.یه ایمیل میدم خدمت تمام دوستان که اگه دوست داشتن یه پیام کوچولو واسه من بزارند.
boy_dastgerd@yahoo.com